معلم

 

خانم عارفان معلم ادبيات

 

 معلمى كه ميدانست كتاب ادبيات سال چهارم براى رشته رياضى ، يك زنگ تفريح ميباشد! 

 

بخاطر همين براى ما از كتاب كليله ودمنه ،لغتهايى بسياردشوار با معنى انتخاب ميكرد... 

 

 كلماتى مانند اسير، اثير ، عصير، عثير،......

 

كه به يك صورت واحد خوانده ميشدند ولى معانى خاص خود را داشتند

 

هر جلسه ده لغت روى تخته نوشته ميشد با معنى 

 

هفته بعد ديكته،  در پنج دقيقه اول كلاس و همان زمان تصحيح و وارد  دفتر كلاس ميشد

 

 يعنى تمام دبيران ديگر ميتوانستندآن نمرات را ببينند .

 

 آبرويى براى شاگردانى كه نمرات پايين ميگرفتند باقى نميماند

 

 ومن جزء اولين شاگردانى بودم كه پايين ترين نمرهء كلاس رادريافت كردم -٧- ......

 

 خانم عارفان آن را با خودكار قرمز جلوى اسمم نوشت و دوتا خط زيبا كنارش گذاشت 

 

شايد بخاطر اينكه آن هفت زيبا فرار نكند ،

 

يا بعد از رفتنش آن را به عدد دو رقمى دلخواهم تبديل نكنم!! 

 

[ شنبه 31 خرداد 1393برچسب:,

] [ 18:23 ] [ B.A ]

[ ]

هجرت

هجرت
 
بنام خداوندى كه صبر را به انسان داد
 
با صداى بلند بگوييم : اى خداى بزرگ ممنون كه به ما صبر دادى
 
يا بگوييم : اى خداى توانا چرا به بندگان ناتوانت اينقدر مشكلات دادى ؟
 
تاجايى كه بعضى ها كم بياورند ودست به خودكشى بزنند
 
تحمل انسانها يكسان نيست
 
خداى مهربان اگر به تمام بندگانت به اندازه ظرفيت وجوديه شان سختى ميدادى 
 
ودر مقابل از مشكلات مى كاستى 
 
براستى كسى در روى كره زمين دست به خودكشى ميزد؟
 
چند نفر را ميشناختم كه دست به خودكشى زدند و موفق شدند،
 
البته چند نفر را هم ميشناسم كه به اين مرحله رسيدند
 
 ولى موفق به اتمام كار خود نشدند!! 
 
آنهايى كه موفق شدند سختى هايشان زياد نبود
 
ولى به نظر من ميشد ديدگاهشان را از سختى ومشكلات عوض كرد 
 
چرا اين كار را انجام ندادند ،نميدانم!!

 

 

 

 

[ پنج شنبه 29 خرداد 1393برچسب:,

] [ 23:6 ] [ B.A ]

[ ]

مشد عباس

 مشد عباس
 
وقتى وارد مجلسى ميشوم بخاطر اينكه همه ميدونند چقدر انسان پاكى هستم
 
جلوى پاى من بلند ميشوند ، همه التماس ميكنند كه من برايشان دعا كنم،،
 
اين همه دعاى كميل خواندم به اندازهء گناهان تمام انسانها ! 
 
 دعاى مجير رو كه ديگه نگو ، مراعات كردم كه در ايام البيض بخونم،
 
تا از حسناتش كم نشه،اين دعا بدجور گناهارو  از بين ميبره ،
 
به عدد دانه هاى باران ، برگ درختان و ريگ بيابان
 
من گناهى مرتكب نميشم كه به اون احتياج پيدا كنم
 
 حالا شايد يه دروغ مصلحتى،يا خطاى سهوى ،يا صيغه ..... اينا كه گناه نيست
 
 كوچيك شمردنش ، زبونم لال اونو تبديل به گناه كبيره كنه 
 
چون ميدونم مرگ حقه دادم روى كفنم  دعاى جوشن كبير نوشتن 
 
هر كه اونو روى كفنش  بنويسه ، حق تعالى حيا فرمايد او رابا آتش عذاب نكند
 
هر كه سه مرتبه بخواندهفتادهزار فرشته او راتسبيح و تقديس كنند
 
 همه ميگن با صداى من يه حال و هواى ديگه اى داره
 
هيچ وقت اون سال و فراموش نميكنم 
 
 با مشد عباس قرار گذاشته بودم  براى محرم و عاشورا
 
وقتى وارد اون محله شدم ، پيشنهاد پشت پيشنهاد
 
براى بالا بردن مبلغ مداحى من باور نميكنى تبديل به مزايده شده بود ،
 
البته من فقط با تسبيح ذكر ميگفتم،گذاشتم خودشون به توافق برسن ،
 
نهايت دو خيابون بايد تغيير مسير ميدادم و از مشد عباس عذر ميخواستم ،
 
؛؛ اونم مشد عباسى كه به پاى  تمام عزاداراى امام حسين بلند ميشد
 
قبل از اونا بهشون سلام ميكرد ، حتى بچه ها؛؛
 
از نفس كار چيزى كم نميشد، همه براى عزاداريه سيد شهدا بود
 
 براى من كه فرقى نداشت كار من هميشه خداييه به قول عزادارا
 
 اونجور كه من تعزيه ى مسلم وپيمان شكنيه مردم كوفه رو ميخونم
 
هيچكس نميتونه با سوز صداى من ، پيمان شكنى رو تشريح كنه !! 

 

 

[ چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:,

] [ 14:10 ] [ B.A ]

[ ]

اعتقادات

اعتقادات
 
طرز فكر انسان در مورد جهان آفرينش ، ميتواند اعتقادات ناميده شود؟ 
 
قبول كردن زندگى بعداز مرگ و وجود خداوند رحمان ورحيم ،
 
 در حال حاضر كمتر انسانى پيدا ميشود كه منكر توحيد ومعاد باشد
 
مرز بين ايمان و كفرهمين است؟ 
 
تمام پيامبران از جانب يك خدا مبعوث شده اند
 
همين كه خدا و آخرت را قبول داريد ميتوانيد خود را انسان با ايمانى بدانيد 
 
داشتن دين برتر فقط وفقط باعث تواضع و تقواى بيشتر ميشود واگر نشود؟
 
اگر بخاطر ديندارى براى خود جايگاهى در نظر بگيريد،
 
بخاطر داشتن دين برتر، خود را برتر معرفى كنيد
 
انتظار احترام بيشتر  ،زير سوال بردن اعمال ديگران!
 
وقتى وارد مجلسى ميشويد ، بالاتر نشستن  عادتتان  شده! 
 
چون نماز ميخوانيد به خود حق بدهيد كه بى نمازى رازير سوال ببريد
 
وقتى اعمال شما مورد تأييد بود ميتوانيد امر به معروف يا نهى از منكر كنيد 
 
وقتى خود را برتر از ديگران ميدانيد، ابليس را تداعى ميكنيد 
 
 بيشتر اهالى دوزخ عالمان هستند. 
 
عبادتى كه غرور ايجاد كند ، انسان را از شيطان پست تر ميكند. 

 

[ چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:,

] [ 1:15 ] [ B.A ]

[ ]

راه نجات

راه نجات
 
مردى در جهنم بود، فرشته اى آمد وگفت: توكار نيكى انجام داده اى، 
 
آن را به خاطر آور، او فكر كرد و يادش آمد كه روزى عنكبوتى سر راهش بود،
 
 او براى اينكه آن را له نكند راهش راكج كرده واز سمت ديگر رفته بود ،
 
فرشته لبخند زد وناگهان تار عنكبوتى پايين آمد،
 
فرشته گفت: تار عنكبوت رابگير و بالا برو تا به بهشت برسى!!
 
 مرد تارعنكبوت راگرفت ، دراين هنگام جهنميان هم فرصتى براى
 
 نجات خود يافته بودند به تار عنكبوت دست دراز كردند،
 
اما مرد دست آنهارا پس زدتا مباداتارعنكبوت پاره شود
 
ناگهان تارپاره شدومرد دوباره به سمت جهنم پرت شد!!
 
فرشته گفت: تو با فكر كردن به خود و فراموش كردن ديگران
 
 تنها راه نجات رااز دست دادى ! ديگر راه نجاتى براى تو نيست.. ......
 
اينكه فكر كنيد چنين كارى ميتواند كسى را از جهنم به بهشت راهنمايى كند !!
 
درست يا نادرست بودن اين داستان از ارزش درسى كه به ما ميدهد كم نميكند 
 
فكر كنيد در يك كوچه داريد حركت ميكنيد ،پير مردى در جلوى خانه خود نشسته
 
 به مردم نگاه ميكند به او ميرسيد و سلام ميدهيد ،
 
بين شما، هيچ آشنايى وجود ندارد،شما دلتان ميخواهد و اين كار انجام ميگرد
 
 بعد به راه خود ادامه ميدهيد. به احساس پيرمرد در اون لحظه  توجه كنيد
 
موقع رانندگى براى اينكه شخصى از خيابان رد شود لحظه اى توقف ميكنيد
 
با دست اجازه حركت ميدهيد آن فرد چه احساسى دارد
 
خود شما مثالهاى بهترى ميتوانيد ارائه بدهيد كه خيلى معقول تر از
 
 كج كردن راه براى عنكبوت است......
 
برگرفته از دانش يوگا

 

 

 

 

[ یک شنبه 18 خرداد 1393برچسب:,

] [ 17:23 ] [ B.A ]

[ ]

دوست مجازى

دوست مجازى 
 
دارم مينويسم ،خب اين كلمات وجملات پى هم قرار ميگيرد ،
 
متنى بوجود مى آيد وبه وبلاگ سپرده ميشود 
 
چه كسى آن را ميخواند ؟ 
 
متناسب با متنى كه خوانده ميشود در ذهن خواننده نقشى از نويسنده ترسيم ميشود
 
چقدر با واقعيت ظاهر نويسنده برابرى ميكند 
 
افكار وطرز فكر نويسنده را ميتوان تا حدودى حدس زد
 
 ولى ظاهر را خير ، حتى جنسيت او راهم نميتوان تشخيص داد
 
خيلى از نويسندگان بزرگ،  در ابتدا خود را با نامى ديگر معرفى كرده
 
 ولى در اصل شخص ديگرى بوده اند ! 
 
به اين فكر كنيد كه با كسى در ارتباط كلامى هستيد كه هيچ وقت او را نخواهيد ديد 
 
حتى صداى اورا نخواهيد شنيد!! 
 
تنها راه شناخت شما همين حرف الفبا ميباشد كه به خواست نويسنده كنار هم قرار ميگيرند
 
 ودر آخر.....  
 
شما هستيد كه آن را ميخوانيد وتصميم ميگيريد كه ، چه نظرى در موردش بدهيد
 
بيشتر مواقع متن مورد نظر ، از نظر شما درحد جواب دادن نيست
 
به وبلاگ ديگر مراجعه ميكنيد
 
 شايد در آنجا مطلب مورد علاقه خودرا بيابيد........
 
ببين چه ميگويد، نبين كه ميگويد ، در اين مورد مصداق ندارد . 
 
چون مشكل همين نديدن است!
 
اينكه چه كسى نويسنده است برايتان چقدر اهميت دارد؟
 
يا بهتر است پرسيده شود : نويسندهء مطلب مهمتر است يا مطلب نوشته شده ؟

 

[ سه شنبه 13 خرداد 1393برچسب:,

] [ 9:57 ] [ B.A ]

[ ]

ننه كاشى

ننه كاشى
 
خانومى كه بسيار شيرين كلام بود
 
 وقتى ميومد خونهء ما، همراه خودش روشور (سفيدآب) مياورد براى فروش .
 
خودش درست ميكرد
 
 بيشتر وقتها هم مامانم براى نهار نگهش ميداشت 
 
در،  خونه همه ميرفت ، كالاى مورد نظرو در اختيار همسايه ها ميگذاشت
 
 آخر سر ميومد خونه ما، زمان بيشترى خونه ما بود 
 
از هر درى حرفى ميزدنند، من هم كنارشون مى نشستم از طرز گويش ننه كاشى خوشم ميومد
 
خيلى برام جالب بود،هيچكس در اطرافمان اونجورى صحبت نميكرد 
 
مكث ها، استفاده از كلمات خاص ، كلماتى كه بارها تكرار ميشد ، شيرينى ماندگارى داشت
 
حتمأ همه شما هم عزيزانى مثل اون در خانواده داريد كه از مصاحبتشون لذت ميبريد
 
 وقتى لحظه هاى دلپذير گذشته رو بياد ميارم 
 
ننه كاشى سمبل مادر بچه اى بود كه،  بچه داشت ولى فرزندى كه بشود ،
 
سرمايه گذارى بلند مدت در موردش انجام دهد را ، نداشت!! 
 
درسته ،اون پسر نداشت با دخترش يا بهتر بگم با دامادش زندگى ميكرد
 
بيشتر منبع درآمدش ازفروش  همين كارها بود
 
الان كه به اون زمان فكر ميكنم مى بينم 
 
ننه كاشى خيلى خوشبخت تر ازمادرهايى بود كه  روى فرزندانشون 
 
سرمايه گذاريه بلند مدت كرده بودنند
 
روحش شاد،شادى روح همه رفتگان ؛؛ صلوات؛؛

 

[ پنج شنبه 8 خرداد 1393برچسب:,

] [ 16:23 ] [ B.A ]

[ ]

خانواده

 

خانواده 
 
وقتى به عقب برميگردم ميبينم خانوادهء فوق العاده اى داشتم 
 
البته قبول دارم كه خدا باعث اين لطف عظيم بوده وبس . 
 
خوب داشتم ميگفتم،خانواده ما تشكيل ميشد از: 
 
مادر بزرگ، مامانم، بابام و شش دختر و چهار پسر 
 
من دختر آخريه بودم، اشتباه نكنيد ته تغارى نبودم ،بعد از من سه تا پسر كاكل به سر بود. 
 
فكر كنيد ، شش دختر اون هم تو اون زمان  !! 
 
 پسر را به عنوان  سرمايه هايى ميدانستند كه ، نه تنها باعث سر بلندى خاندان ميشدند،
 
 بلكه ميشد سرمايه گذارى بلند مدت در موردشون انجام داد
 
سرمايه گذارى كه فقط وفقط سود به همراه داشت 
  
خوب من بودم كه باعث شدم ديگر دخترى در اين خانواده بوجود نيايد 
 
به قول قديميا پاقدمش خوب بوده كه بعداز اون
 
 خدا سه تا پسر زيبا وقد بلند ومو طلايى بهشون هديه كرده
 
(اينو ميدونيد كه بيشتر آذرى  زبانها بور هستند)
 
خوب داشتم ميگفتم : ازنظر مالى وضع بابام خوب بود ،  درسته  خدمتكار نداشتيم
 
بچه ها دوتا يكى اتاق داشتن ، يعنى هر دو نفرمون توى يه اتاق بوديم 
  
بچه هاى حالا حتى حاضر نيستن كسى بدونه اجازه وارد اتاقشون بشه 
 
براى شروع فعلأ بسه ...... ، ، ................ادامه دارد

 

[ شنبه 3 خرداد 1393برچسب:,

] [ 10:33 ] [ B.A ]

[ ]